کد مطلب:275855 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:330

پیروزی چیست؟
مردم از پیروزی چنین استنباطی دارند: با تلاشها و گامهایی چند، به هدف رسیدن و به مقصود دست یافتن، به طوری كه اگر پس از راه پیماییهایی چند و كوششهایی فراوان به مقصود نرسیدند، آن را شكست می دانند. آیا این طور است؟ خوب است این را پیروزی ظاهری بنامیم، كه پیروزی واقعی، واقعیت دیگری است. آیا می توانید این را بپذیرید كه پیروزی واقعی با شكست ظاهری سازگار است، و می شود كسی در كارزار شكست خورده باشد و در نظر خردمندان پیروز و پیروزمند باشد؟ آیا این را باور دارید كه هر شكستی، شكست واقعی نیست؟ اگر باور ندارید پس سقراط را چرا احترام می كنید؟ و مسیح را چرا؟ و علی را به چه علت؟ و چرا در بزرگداشت امام حسین این همه می كوشید؟ مگر اینان همه به ظاهر شكست نخوردند؟ مگر سقراط زمامداران آتن را از میان برد؟ مگر مسیح مخالفان لجوج خویش را ریشه كن كرد؟ مگر علی رژیم معاویه را سرنگون ساخت؟ و مگر قیام حسین، در همان عصر عاشورای سال 61



[ صفحه 81]



هجری، حكومت بنی امیه را ساقط كرد؟ و دیگر و دیگران از پیشوایان بزرگ و پیروانشان كه فراوانند و از حوصله قلم بیرون. پس اینان پیروزمندان شكست خورده و شكست یافتگان پیروزند. و اگر در میدان محدود شكست خوردند، در میدانی دیگر، به وسعت تاریخ و زندگی، پیروز شدند. با جام شوكران تن سقراط را از كار انداختند، اما فكر او جاوید ماند. مسیح را پنداشتند كه به دار آویختند، اما آیین او در سراسر گیتی گسترش یافت. پیكر علی را با ضربتی از پای در آوردند، لیكن اندیشه هایش جاودانه ماند. و نهضت تشیع، پناهی شد برای هر مظلوم و محرومی در برابر هر ظلم و ستمی. حسین و یارانش را كشتند، و حتی كودكانش را از دم تیغ و تیر گذرانیدند، تا به خیال خود، این نسل منقرض گردد و اثری از آن نماند، لیكن دیری نپایید كه كارشان نتیجه ای واژگونه داد. و نهضت به ظاهر شكست خورده حسین (ع) اساس حكومتهای اموی را در شرق بر هم ریخت. [1] و اینهاست پیروزی، پیروزی اندیشه كه خاموش شدنی نیست، چون چشمه خورشید. پس درباره امید و یاس چگونه بیندیشیم؟ آیا در برابر فشار حوادث و رویدادهای ناانسانی و فاسد تاریخ، باید سر فرود آورد، و از هر گونه تحولی مایوس شد؟ و پنداشت كه



[ صفحه 82]



تیرگیها، زشتیها، ستمها، گرسنگیها، نادانیها، دایمی است؟ و فسادها، بدبختیها، ستمكشیها و ستمگریها، زوال ناپذیر است؟ و چاره ای نیست جز تن دادن و تسلیم شدن، و این سرنوشتی است حتم و مسلم، و همین است كه هست و می بینید. و زندگی بر همین مدار چرخیده است و پس از این هم خواهد چرخید. و هر گونه تلاش و كوششی برای تغییر راه زندگی بیهوده است؟ آیا این گونه بیندیشیم؟ یا نه، بلكه بیندیشیم كه هیچ كژی و كاستی همیشگی نیست، و حق همواره محكوم نخواهد بود. و تاریكیها راه به روشنایی دارد. و فرجامی خوش در انتظار انسان است. و چهره سیاه و نكبتبار زندگی سیمگون و زیبا می شود. و همای آزادی بال می گشاید. و برفراز مرز و بومها به پرواز می آید. و زنجیرها پاره می شود. و محرومیتها از زندگی انسان زدوده می گردد. بنابر این اندیشه، هر گونه تلاش و كوششی برای تغییر مسیر با ارزش است. و هر فداكاری و از خود گذشتگی، ستودنی است، كه هر صخره ای را می توان از سر راه انسان برداشت. كدامیك از این دو راه و دو اندیشه به روح زندگی پیوسته تر، و كدام راه به خوشبختی و نكیروزی نزدیكتر است؟ كامیابی و یا شكست، در دفع هر مصیبت، وابسته به طرز تفكر و عمل ماست. به همین جهت در



[ صفحه 83]



حالی كه شكست و ناكامی برای روحهای ناتوان زهر قاتل است، برای روحهای توانا، به منزله نخستین پلكان كامیابی است. [2] اكنون آیا نومید باشیم و با دیو یاس هماغوش، و به زندگی نیشخند بزنیم، و همه چیز را به مسخره بگیریم، و همه را پوچ و ناچیز بشماریم؟ بینگاریم كه صحنه زندگی جنگلی است و جانورانی كه به جان هم افتاده اند. و هر كه را زر در ترازو، زور در بازوست، خوشبخت بدانیم، و دیگر هیچ. و بر همه فضیلتها خط بطلان بكشیم. و با ماكیاول همراه شویم كه پنداشت: الحق لمن غلب؟ پس با زور و زورمندان بسازیم؟ آیا اصل همین است و دیگر چیزی نیست؟ یا اینكه امید به بهبود زندگی داشته باشیم. برای بهروزی خلق تلاش كنیم. فضیلتها و انسانیتها را نادیده نگیریم. ارزشها را ناچیز نینگاریم و... اینك این موضوع از نظر قرآن و گفتار پیشوایان دین، یعنی بر اساس قرآن و طرز تفكر اسلامی چگونه است؟ آیا جایی برای یاس و نومیدی هست؟ و آیا در آخرین مرحله، و در صورت واماندگی و درماندگی از همه چیز و همه كار، یاس و نومیدی و كناره گیری و انزواجویی به صورت چاره و درمانی عرضه شده است؟ در این بخش در نظر داریم ریشه های موضوع را جستجو كنیم و به سراغ اصول این مكتب برویم. پایه را بنگریم و زیر -



[ صفحه 84]



بناها را و سنگ زیرین را، آن هم از دیدگاه دینی - اجتماعی، نه دیدگاههای دیگر.


[1] المجالس الفاخره:42: سخن ماربين آلماني. و نقش وعاظ در اسلام:268.

[2] رازكاميابي مردان بزرگ:47.